نکته دویست و بیست و دوم : من هیچی ندارم
روزی شاگردش به ایشان می گوید:
" آقا شما و این عائله سنگین ... "
و جواب می شنود :
" وقتی
چیزی ندارم احساس نیاز بیشتری به خدا می کنم و التفاتم به خدا بیشتر است و خدا هم
به من توجه بیشتری دارد. "
این فقر ، این نیستی ، این احتیاج
و نیاز مداوم برای او توحید به ارمغان می آورد و از او شخصیت متواضعی می سازد که
تا آخر سخنش همین است :
« من هیچی ندارم »
و به
عبارت دیگر یعنی من هر چه دارم از اوست ...
به
علامه هم با آن وضعیت فقر و خانه اجاره ای می گوید :
" تو با
این همه تجمل به جایی نمی رسی "
او معنای
این کلام سیدالشهدا (علیه السلام) را خوب درک می کند که :
" إلهی أنا الفقیر فی غنای ، فکیف لا أکون فقیراً فی فقری ! "
ای خدای من !
در وقت غنا و ثروت فقیرم و به تو محتاجم
چه برسد به هنگام فقر و بینوایی .
مانده ام ما به کجا میخواهیم برسیم ؟؟؟؟؟؟؟