نکته دویست و شصت و سوم : چگونه گرگ شویم!!! [تکمیل شده در ساعت 15:18 مورخ 1394/1/29]
بسم الله الرحمن الرحیم
(1)
1- یه سوال ساده:
" ویروس ایدز خطرناک تر هست یا فرد مبتلا به ایدز؟ "
2- یه سوال پیچیده :
" برهنگی خطرناک تر است یا درندگی ؟ "
نوشته شده در ساعت 7 مورخ 1394/1/19
*
(2)
داستان شماره ی 1 (مربوط به سوال شماره 1 )
شما فرض بگیرید یک دختر زیبا و مودب و از لحاظ مالی مناسب ؛ بوسیله ی یکی از دوست پسراش (ایشون چون خیلی روشن فکر!!! بودند با چندین پسر رابطه خیلی دوستانه داشتند اما فقط با یکی از آنها رابطه ی خیلی خیلی خیلی دوستانه بوده است) به ویروس ایدز مبتلا شده است و ... اون پسره که خودش خیلی مریض هست و ویروس ایذر کار خودش را با بدنش شروع کرده و دختر " زیبا و مودب و از لحاظ مالی مناسب " حس می کنه چهار سال دیگه شبیه این پسره می شه ( مریض ، خسته و ...) همه ی آرزوی های زیبایش جلوی چشمش رژه می رود تابعیت سویس، یه ازدواج مناسب، داشتن پسری مثل پسر خانم دکتر الهی که الآن نیویورک درس می خونه و هرشب از طریق اسکایپ با مادرش صحبت می کند و ... ویا دختر کوچکی که موهایش را هر روز می بافد و به پارک می روند و با هم تاب بازی می کنند ...
داستان شماره ی 2 ( مربوط به سوال 2)
همه ی گوسفندان تلف شده اند ، مشتی رضا فقط همین بیست گوسفند را داشت اما اهالی روستا می گویند گرگ دیشب زده همه را کشته ... رو به پدرم می کنم و می گویم : " بابا چرا گوسفندها را نخورده؟ "
پدر در حالی که زیر لب چیزی را زمزمه می کند می گوید : " گرگه دیگه ... لامصب نمی کشه که سیر بشه .... میکشه چون جنون کشتن داره... بیچاره مشتی رضا..."
نوشته شده در ساعت 9 مورخ 1394/1/20
**
(3)
این "لینک" را بخوانید( در مورد داستان اول)
و این" لینک" را نیز با دقت بیشتری بخوانید.( در مورد داستان دوم)
نوشته شده در ساعت 14:20 مورخ 1394/1/20
***
(4)
چندتا سوال برای من پیش اومده :
1- چه کسی شیطان را گول زد؟
2- آیا چوب جذب آهن ربا می شود؟
نوشته شده در ساعت 20:35 مورخ 1394/1/20
****
(5)
این یه کلیپ بسیار جالبه!!! ارزش یکبار دیدن را داره!
نوشته شده در ساعت 20:53 مورخ 1394/1/20
*****
(6)
تا حالا
دقت کردی که چرا خدا نمی گه "زنا نکنین" بلکه
می گه "بهش نزدیک نشین"؟
حتما بخوانید
این مطلب را با عنوان "چاه عمیق"
نوشته شده در ساعت 9:08 مورخ 1394/1/21
******
(7)
همیشه فکر می کنم که اگه شیطون وجود نداشت
من دیگه گناه نمی کردم؟
یا می شدم مثل خود شیطون
(هوای نفس شیطون گولش زد و اغفالش کرد)
نوشته شده در ساعت 14:03 مورخ 1394/1/22
*******
(8)
اگر انسان هوای نفس نداشت
شیطون چطور می تونست گولش بزنه؟؟
مگه آهنربا می تونه چوب را جذب کنه؟؟
اگه انسان هوای نفس نداشت، اختیار داشت؟؟
فرشته ها چون فرشته هستند هوای نفس ندارند ؟
و یا چون بر هوای نفسشون غلبه کردند شدند فرشته؟؟
گوسفندهای بیچاره که بوسیله ی گرگ ها دریده می شوند
باید چطوری به خدا شکایت کنند؟
نوشته شده در ساعت 14:34 مورخ 1394/1/22
********
(9)
دختر "داستان شماره ی یک" را یادتون هست که
خواستگارهای زیادی داره اما...
قصد کرده انتقام خودش را از دوست پسرش بگیره
به نظرتون چطور می تونه انتقام بگیره؟؟؟
نوشته شده در ساعت 10:49 مورخ 1394/1/22
*********
(10)
مشتی رضای داستان شماره دو را یادتون هست که
حالا یه گله گوسفند داره!
با دو تا سگ گله!
تا حالا این سگ های زبون بسته
جلوی حمله ی 2 تا گرگ را گرفتند!!!
نوشته شده در ساعت 08:18 مورخ 1394/1/23
**********
(11)
به نظر شما کدوم پیروز میشه؟
نوشته شده در ساعت10:33 مورخ 1394/1/23
*************
(12)
یه خواستگار خوب برای دختر "داستان شماره یک" اومده
همه ی شرایط را نداره
اما به قول دختر ایدزی
چشم های مهربونی داره ...
"لینک"
نوشته شده در ساعت 10:38 مورخ 1394/1/23
************
(13)
گاهی اوقات
نتیجه ی عمل مهم نیست
خود نفس عمل و جرات انجام آن عمل مهم است.
نوشته شده در ساعت 14:33 مورخ 1394/1/25
*************
(14)
بخوانید این "لینک" را!!
بویژه پاراگراف پنجمش را!!!
نوشته شده در ساعت 19:10 مورخ 1394/1/28
**************
(15)
یکی از بزرگوارن در نظری نوشته اند:
" به نظر حقیر نمیشه اهم و مهم اش کرد، چون این دو تا علت و معلول هستند!
قاعدتا تا ویروس ایدز نباشه یا اگه برهنگی نباشه متعاقبا بیماری ایدز یا درندگی هم ایجاد نخواهد شد.
حالا قصد ما چیست؟ پیشگیری؟ یا درمان؟
اگر پیشگیری است که باید علت(ویروس ایدز یا برهنگی) را از میان برد
و اگر قصد ما درمان است باید معلول(بیمار ایدز، یا بیمار به درندگی) را درمان کرد! "
نوشته شده در ساعت 08:46 مورخ 1394/1/29
***************
(16)
متوجه
شدیم تمام جزیره پر از موش شده
با
یه قایق ماهیگیری اومده بودن و از نارگیل ها تغذیه کرده بودن
خوب
چطور میشه موش ها رو از یه جزیره بیرون کرد؟!
مادربزرگم
نشونم داد!
یه
بشکه نفتی رو زیر خاک کردیم و برای درش لولا گذاشتیم
بعد
نارگیل رو به عنوان طعمه به در بشکه وصل کردیم
و
موش ها برای خوردن نارگیل میومدن و ...
می
افتادن تو تله
بعد
از یه ماه همه موش ها رو گرفته بودیم
ولی
بعدش باید چیکار کرد؟!
بشکه
رو انداخت توی اقیانوس؟!
اونو
سوزوند؟!
نه !!
فقط
باید به حال خودش رهاش کرد
و
اون موش ها کم کم گرسنه میشن و یکی یکی
شروع
میکنن به خوردن همدیگه
تا
وقتی که فقط دوتا موش باقی بمونه
دو
تا بازمانده
و
بعدش چی باید اونا رو کشت؟!
نه!!
باید
اونا رو برداشت و بین درختا آزاد کرد
اما
حالا دیگه اونا نارگیل نمی خورن
حالا
اونا موش می خورن
تـــــو
ذات اونـــــا رو تغییـــــر دادی ...!!
Skyfall - 2012
"لینک"
نوشته شده در ساعت 15:18 مورخ 1394/1/29
****************
(17)
پ.ن : این مطلب به مرور زمان تکمیل می شود.
پ.ن 2: خواهشمند است به صورت جدی برای این بحث وقت بگذارید.
پ.ن 3: قصد ایجاد یک مفهوم و سپس انتقال آن را دارم، خواهشمند است در انتقال این مفاهیم این لال را یاری بفرمایید.