خسته ی تنها

حرف هایی که نباید گفته شوند ولی باید نوشته شوند
**************

قد افلح المومنون
"باشد تا رستگار شویم"

***
در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.

علامه حسن زاده آملی
*****

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام.

یکی آنگاه که آنها را زیسته ام

و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین،

آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.

[یادداشت ها/شارل بودلر]

رهنمودها
نکته های مهم
آخرین نظرات
  • ۱۹ آبان ۹۷، ۰۶:۵۳ - برف دونه
    دقیقا
تقویم کاری
جستجو در سایت مقام معظم رهبری
شما را دعوت می کنم به خواندن "سوره شدگیِ خیار"  از " این روزهایم" که در وبلاگ " مسیر" خواندم و با اجازه نشرش می دهم. پس همین الآن تشریف ببرید ادامه مطلب...[ مطلب کمی طولانی هست اما ارزش خواندن دارد ]

-1  از کم سعادتی های بزرگ من این که موفق نمی شوم با بچه ها قرآن بخوانم و گوش بدهم. فقط گاهی از طرف حضرت حق (لابد به واسطه ی دعای مادری، دوستی ... ) یکی محکم می زنند پس ِ گردنم و یادم می افتد؛ اع قرآن خواندنی با بچه ها هم می شود داشت!  

اگر اشتباه نکنم سال قبل همین حوالی از آن پس گردنی های محکم خوردم و تصمیم گرفتم قبل از خواب برای ریحانه یکی دو سوره کوچک بخوانم. با همان زبان نصف و نیمه ولی همیشه درازش اعلام کرد: ازینا نخون دوس ندالم!  (در کل در برابر شنیدن هر متنی که معنی اش را نمی فهمید، مقاومت می کرد

من با چند موسیقی و صوت مختلف امتحان کردم و پیاپی ضایع شدم، ضایع شدنی. از آن جا که پس گردنی مزبور خیلی محکم بود، به دلم افتاد بهش بگویم : "بذار برات سوره کوثر بخونم". {کوثر، دختر با نمک و بسیار دوست داشتنی و بخصوص سایلنت آن زمان ِ خاله سعیده، که ریحانه یک دل نه صد دل، عاشقش بود. ( آیکون مامان سواستفاده چی همواره همزاد منست! (:  )

ریحانه : کی؟ توثر؟ توثر ِ خاله سعیده؟ 

من : بله. بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر

نه یک بار و سه بار که بارها و بارها مجبورم کرد کوثر را تا قبل از بخواب رفتنش بخوانم. آن شب و تا چند شب فقط باید آیه ی اول که "کوثر" داشت، را می خواندم.

گذشت و به برکت ِ اسم کوثر، به ذهنم رسید از علاقه شدید ریحانه به زیتون، استفاده کنم!   

بعد در یک آخرِ شب از هفته های پاییزی که به فیل و خرطومش علاقمند شده بود؛ کلاه سوم سرش رفت و به شنیدن سوره ی فیل معتاد شد.  

اوایل با همه ی یک کلامی ِ مختص آن زمانش مجبورم می کرد فقط همان آیه ای را بخوانم که کلمه ی مورد علاقه اش را دارد. ولی کم کم آرام می گرفت تا بقیه ی آیات را هم بشنود!

حالا چند ماهی بود که از کوثر شروع می کردیم و به قصه ی ابابیل ختم می شد

چند هفته پیش یکی از شب ها

ریحانه : مامان توثر و بخون!   

من: بسم الله الرحمن الرحیم انا ...

ریحانه : حالا فیلو بخون 

 بسم الله الرحمن الرحیم .. 

ریحانه : روغنو بخون 

!!!! روغن چیه مامان!؟ 

ریحانه : روغن دیگه همون که با سالاد می ریزیم و آب غوره!  (حالا ماه ها بود که زیتون نخورده بود در عوض سالاد و روغن زیتون را خیلی دوست داشت(

آهان منظورت روغن زیتونه !!!  (:  باید بگی سوره زیتون رو بخون.  بسم الله ... 

ریحانه : مامان خیارو بخون!!!!

خیار دیگه چیه مامان جان؟! خیار نداریم! اینو دیگه مطمئنم نداریم.

ریحانه: خیار؛ خیار دیگه؛ خیارو بخون!

کی برات خونده؟ 

ریحانه : هیش کی؛ حیش کی نخونده. خودت باید بخونی، بخون، خیارو بخون!

 

تا من باشم برای خواندن قرآن، دست به دامن عواطف و علائق بچه نبرم!   

ماه هاست که ریحانه بی اصرار ِ بی جهت بر حفظ و تکرار، سوره کوثر را حفظ است.  

این را نوشتم تا از سعیده ی خیلی عزیز و آقای ج بابت انتخابِ زیبایشان و از کوثرِ نازنین، بابت ِ دوست داشتنی بودنش تشکر کنم؛

و یادم بماند انتخابِ نام نیکو چه برکاتِ پیش بینی نشده ای به همراه دارد!

همگی در حصنِ پروردگارِ حضرتشان (سلام خدا بر آنان)! عید پیش رو، مبارک و پربهره!  

 2. همین قصه را درباره ذکرها و شور گرفتن آخر هیئت داشتیم. ریحانه از شور گرفتن می ترسید، صداهای سینه زنی و خاموشی چراغ ها و هیجان مداح به هم می آمیخت! توی گوشش می گفتم بیا من و تو "یا فاطمه" بخوانیم! به اسم آاهریش انس داشت! بعد پیشنهاد می داد یا زهرا بخوانیم (به اسم خاله و دخترعمه). سختی قصه آنجا بود که می خواست تسری بدهد به "یا مامان" و " یا بابا" و بقیه فامیل

پ.ن. نمی توانم بگویم برای آدمی که همیشه از تکرار فرار کرده، تکرار آیات این چند سوره به اصرار ریحانه چقدر دلنشین بوده است! کی باشد به معجزه بودن مصحف شریف ایمان بیاورم؟ 

پ.ن. و منی که به دعای خیرتان سختِ سخت محتاجم!

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۶
صابر

نجوا  (۵)

سلام
عیدتون مبارک...
پاسخ:
سلام

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
شیعه دوازده امامی!؟؟؟
امام دوازدهم 
چرا 
عوض کردم 
آبروی آقا حفظ بشه...
پاسخ:
سلام

ان شالله جزو کسانی باشیم که موجب عزت اهل البیت شویم.
سلام 
مردم از خنده 
توی سایت ساکتی که همه نشستن سرچ پایان نامه!
پاسخ:
سلام

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۱ فاطمه السادات
بسیار عالی بود
خیلی خندیدیم خیییییلیییییییی...
یا علی
پاسخ:
سلام

ممنون از حضوزتون

"باشد تا رستگار شویم"
عالی
خنده و پند
ممنون
پاسخ:
سلام

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"

نجوا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">