خسته ی تنها

حرف هایی که نباید گفته شوند ولی باید نوشته شوند
**************

قد افلح المومنون
"باشد تا رستگار شویم"

***
در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.

علامه حسن زاده آملی
*****

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام.

یکی آنگاه که آنها را زیسته ام

و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین،

آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.

[یادداشت ها/شارل بودلر]

رهنمودها
نکته های مهم
آخرین نظرات
  • ۱۹ آبان ۹۷، ۰۶:۵۳ - برف دونه
    دقیقا
تقویم کاری
جستجو در سایت مقام معظم رهبری

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

امروز مراسم دفن یکی از اقوام است

ایشان از جانبازان دفاع مقدس بودند

که بعد از تحمل رنج و سختی فراوان

به جمع یاران قدیمش پیو ستند.

پ.ن : ایشان وصیت کرده اند که در روستای "طزنج" در کنار دوستان شهیدشان دفن شوند.

پ.ن 2: دوست خوب نعمت هست . (من مطمئن هستم ایشان و دوستانشان برای دیدن همدیگر لحظه شماری می کنند.)

۷  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۰
صابر

سلام

اول به خودم و بعد به دوستان توصیه می کنم 

 مطالعه و تحقیق درباره ی " آندلس"

دقت کنیم چگونه 800 سال حکومت (تمدن) اسلامی در اروپا از بین می رود.

به نظر حقیر،  دشمن در حال "آندلس" سازی انقلاب اسلامی ایران می باشد.

مراقب باشیم ...

 

عکس از : شادی قدیریان 

خلاصه ی مفیدی درباره ی آندلس "لینک"

۶  نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

 

روزی شاگردش به ایشان می گوید:

" آقا شما و این عائله سنگین ... "

و جواب می شنود  :

" وقتی چیزی ندارم احساس نیاز بیشتری به خدا می کنم و التفاتم به خدا بیشتر است و خدا هم به من توجه بیشتری دارد. "
 
این فقر ، این نیستی ، این احتیاج و نیاز مداوم برای او توحید به ارمغان می آورد و از او شخصیت متواضعی می سازد که تا آخر سخنش همین است :

« من هیچی ندارم »

و به عبارت دیگر یعنی من هر چه دارم از اوست ...
به علامه هم با آن وضعیت فقر و خانه اجاره ای می گوید :

" تو با این همه تجمل به جایی نمی رسی "
 او معنای این کلام سیدالشهدا (علیه السلام) را خوب درک می کند که :

" إلهی أنا الفقیر فی غنای ، فکیف لا أکون فقیراً فی فقری ! "

ای خدای من !

در وقت غنا و ثروت فقیرم و به تو محتاجم

چه برسد به هنگام فقر و بینوایی .

۷  نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

سلام

امروز می خواهم به مناسبت میلاد پیامبر مهربانی ها (ص) و امام جعفر صادق (ع) یکی از موثر ترین و شاید بزرگ ترین عامل تاثیرگذار در جلسات خواستگاری را خدمت دوستان عرض نمایم:

مقدمه 1: پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله :

یا عَلىُّ اَصْدُقْ وَ اِنْ ضَرَّک فِى الْعاجِلِ فَاِنَّهُ یَنْفَعُکَ فِى الآْجِلِ وَ لا تَـکْذِبْ وَ اِنْ یَنْفَعُکَ فِى الْعاجِلِ فَاِنَّهُ یَضُرُّک فِى الآْجِلِ ؛

اى على! راست بگو اگر چه اکنون به ضررت باشد، ولى در آینده به نفع توست و دروغ نگو، اگر چه در حال حاضر به نفعت باشد ولى در آینده به ضرر توست.

مقدمه 2: اثر قورباغه ای:

اگر قورباغه‌ای را به همراه مقداری از آبی که در آن زندگی می‌کند در ظرفی بریزید و آب را به آرامی گرم کنید خواهید دید که قورباغه به گرم شدن آب عکس‌العملی نشان نمی‌دهد تا آن که آب جوش می‌آید و قورباغه می‌میرد.

دلیل این رفتار این است که قورباغه یک حیوان خونسرد است و دمای بدن خود را با تغییرات تدریجی دمای محیط تطبیق می‌دهد.

اگر قورباغه دیگری را بگیرید و در ظرف آبی که اختلاف دمای قابل ملاحظه‌ای با دمای بدن قورباغه دارد اما برای آن قابل تحمل است، بیاندازید خواهید دید که به سرعت به بیرون می‌جهد چرا که نمی‌تواند این تغییر دما را تحمل کند.

بیان موضوع : در جلسه خواستگاری "خودت باش" ... "راست" بگو اما "درست" !!!

شاید بپرسید مگر می شود که راست بگوییم و غیر درست؟؟ جوابش "بله" هست .

روزی با یکی از دوستان داشتیم صحبت می کردیم به موضوع جلسه اول خواستگاری رسیدم ، بهش گفتم "..." خودت را چطوری معرفی می کنی و جلسه اول چی میگی؟

وقتی جوابش را شنیدم داشتم از تعجب شاخ در آوردم ، هر حرفی زده بود راست بود اما درست نبود و بهش گفتم تو خودت را درست معرفی نکرده ای!!! شاید همه ی حرفهایت راست بوده است که راست هایت نیاز به "تبیین" داشته است . ( مثل این که شما بگویید من یک شب در کلانتری بازداشت شدم اما نگویید که اشتباه شده است و یا نگویید به خاطر "چک ضمانت دوستتون" فقط بگویید به خاطر چک یک شب بازداشتگاه رفتم؟؟؟)

ضمنا از هر دو جهت( کم تر بیشتر) می گوییم "راست" بگویید و خودتون را " درست " معرفی نمایید نه کمتر نه بیشتر.

مقدمه 2 هم برای این بود که بگویم دوست عزیز تا یه جایی می تونی دروغ بگویی بعد از اینکه دروغ هایت آشکار شد مثل این هست که آب صفر درجه ناگهان 100 درجه بشود در نتیجه همسرت شکه شده و از زندگیت می پره بیرون!!

اما اگه از همون اول با همسرت صادق باشی او کم کم خودش را با همه ی سختی های زندگی عادت خواهد داد و همیشه همرات خواهد بود که هیچ... کمکت هم خواهد کرد.

۱۳  نجوا موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

۳  نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر


لطفا بر روی عکس کلیک نمایید.

منبع : " به بهانه ی فرهنگ"


۳  نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

سلام

شما را دعوت می کنم به خواندن "یک روز عادی" از "این روزهایم" که در وبلاگ "ستاره ی قریب" خواندم و با اجازه نشرش می دهم. پس همین الآن تشریف ببرید ادامه مطلب...

۴  نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر
۱  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

برگرفته از " اینجا"

۵  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر


... استاد الهاشم در ادامه با اشاره به ماجرای یک بستنی‌فروش مسیحی که به امام مراجعه کرده و از خرید نکردن مسلمانان شکایت داشت، افزود: در یک روز پس از اقامه نماز جمعه، امام صدر گفت که می‌خواهیم جایی برویم. جمعی با ایشان همراه شدند که من هم جزو آنان بودم. رفتیم تا رسیدیم به بستنی فروشی آنتیبای مسیحی، امام به آنتیبا گفت که ما آمده‌ایم در اینجا بستنی بخوریم. آنگاه اول امام و بعد همه حاضران از بستنی‌های آنتیبا خوردند.

 این کار امام خیلی صدا کرد. گویا یک بستنی فروش شیعه این‌گونه تبلیغ کرده بود که چون آنتیبا مسیحی است، شرعاً نمی‌توان از بستنی‌های او خورد چرا که اهل کتاب پاک نیستند. و البته این سخن براساس نظر برخی علما عنوان شده بود، اما امام که معتقد به طهارت اهل کتاب بود، تنها به بیان نظر فقهی خود اکتفا نکرد و عملاً اقدامی را انجام داد که بازتاب گسترده‌ای در جامعه آن روز لبنان داشت....

پ.ن : اصل مصاحبه :  " لینک

۳  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

مرد از ماشین 206 آلبالویی خودش پیاده می شود آرام و متین جلوی یک خانم را  با عجله در حال حرکت در پیاده روی یک خیابان خلوتِ پر درخت هست می گیرد و از او می خواهد سوار ماشین شود اما زن بدون توجه به حرف های مرد به مسیر خود با سرعت بیشتری ادامه می دهد ، مرد درخواست خودش را به آرامی تکرار می کند اما زن سرعت خودش را بیشتر می کند که مرد مانع حرکت زن می شود . یک نفر ، دو نفر در حال جمع شدن هستند مرد خودش را به خانم محجبه نزدیک می کند آنقدر که سردی هوا با نفس های خانم محجبه ترس زده گرم شده است مرد دستش را در جیب پالتو خود می کند و اسلحه را روی شقیقه ی زن می گذارد و شلیک می کند . سفیدی چشم های خیره شده زن در یک لحظه قرمز می شود و مرد در حالی که اسلحه خودش را در جیب می گذارد آرام آرام خون های روی صورتش را پاک می کند...

پ.ن 1: خودتان ، خواهر، مادر، عمه ،خاله و یا هر زنی را دوست دارید به جای " زن " بگذارید و داستان را دوباره بخوانید.

پ.ن 2: خودتان، برادر، پدر، عمو، دایی و یا هر مردی را دوست دارید به جای آن " مرد " بگذارید و داستان را دوباره بخوانید.

پ.ن 3: داستان را با شخصیت های دلخواه بخوانید و البته کمی فکر !!!

۱۰  نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۱۱:۳۰
صابر

ما کتاب کهنه ای هستیم ... سرتا پا غلط

خواندنی ها را سراسر خوانده ایم ... امّا غلط

سال ها تدریس  می کردم ... خطا را با خطا

سال ها تصحیح می کردم ... غلط را با غلط

بی خبر بودم ... دریغا ... از اصول الدین عشق

خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوی غلط

دین اگر این است ! بی دینان زِ ما مؤمن ترند

این مسلمانی ست آخر !؟  لا غلط ... الّا غلط !

روز اوّل درس مان دادند یک دنیا فریب ...

روز آخر ... مشق ما این بود: یک عُـقـبا غلط

گفتنی ها را یکایک هر چه باد و هر چه بود

شیخــنا فرمود ... امّا یا خطا شد ... یا غلط

گفتم از فرط غلط ها ... دفتر دل شد سیاه

گفت می دانم ... غلط داریم آخر تا غلط !

روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت

دیده ی من یک غلط می دید و او ... صدها غلط

یا رب ... از تو مغفرت زیباست ... از ما اعتراف

یا رب از تو مرحمت می زیبد و ... از ما غلط

" علی رضا قزوه"

۳  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۹ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

ألا یا طالب الأعلی تهجد لیله لله

که شب را زنده می­‌دارد، هر آن چشمی که بینا شد
ألم نشرح لک صدرک؟ ألم نرفع لک ذکرک؟

بلندآوازه شد آن کس که صدرش مخزن ما شد
ألم نجعل لک عینین؟ و جعلنا سراجا لک

دگر حجت تمام و توشه راهت مهیا شد
ألم تعلم بأن الله یهدیک بنور الحق؟

چرا پس قلب پر نورت سرای تیرگی‌ها شد؟
و من قلنا اهبطوا منها جمیعا نفهم ایضا

که بحر مرحمت در لحظه‌­ای خشکید و صحرا شد
فتاب آدم و استغفر الله، أیها المذنب

ز فیض رحمتش اینگونه صد بدچهره زیبا شد

شعر از: "لینک"

"محمدحسن منطقی بروجردی"

دانشجوی اخراجی دانشگاه امام صادق(ع)

گروگانگیر ایرانی حادثه سیدنی استرالیا

۵  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

سلام

خیلی از چیزها را می دونیم، اصلا رفتیم درباره اش تحقیق کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این کار اشتباه است، اما باز عمل می کنیم ؛ هر چقدر هم بزرگتر می شویم بیشتر راجب به کارهای اشتباه اطلاعات جمع می کنیم و بیشتر اشتباه می کنیم؛ یعنی " اطلاعات در سطح یک دانشجو اما عمل در سطح یک دانش آموز کلاس اول دبستان !!"

پ.ن : کاش در سطح همان دانش آموز کلاس اول عمل می کردیم.

پ.ن 2: ارزش آدم ها به چیزهایی نیست که "می دونند" به چیزهایی هست که "می دونند و به اون عمل می کنند".

پ.ن 3: آیت الله بهجت به این مورد اشاره کردند : " لینک "

۹  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

اِلهى اِلَیْکَ اَشْکُو نَفْساً بِالسُّوَّءِ اَمّارَةً وَاِلىَ الْخَطیئَةِ مُبادِرَةً وَبِمَعاصیکَ مُولَعَةً وَ ...

 

خدایا به سوى تو شکایت آورم از نفسى که مرا همواره به بدى وادارد و به سوى گناه شتاب دارد و به نافرمانیهایت حریص است و ...

 

پ.ن : فایل مناجات "لینک"

۴  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر