نکته دویست و شصت و هفتم : این روزهایم ... [یه خاطره از اون روزا]
سلام
شما را دعوت می کنم به خواندن "یه خاطره از اون روزا" از " این روزهایم" که در وبلاگ " گفتـ و گویِ من و حیرانی من" خواندم و با اجازه نشرش می دهم. پس همین الآن تشریف ببرید ادامه مطلب...
شاید بعضی از شما قصه ی حقِ مادر رو از من پارسال شنیده باشید! اگر نشنیدید بسم الله...
من و خواهرم دو الف بچه ی ریز بودیم که من تازه دندونام داشتن جاشونو با دندونای جدید عوض می کردند. حنا هم که فینقلی تر بود، اگر بین خودمون بمونه، حنا اونوقتا هنوز سوادم نداشت! ولی من... تازه یه ریزه سوادی کسب کرده بودم و با اعتماد به نفس همه ی دیوار نوشته ها و کتاب ها و روزنامه هارو به نحوی سوتیانه می خوندم و برای این روزهام خاطره سازی می کردم(خیر سرم) و دل ملت رو شاد می نُمودم:|
واما بحث حق مادر بود...
خلاصه، دو الف بچه بودیم و یک عالمه انرژی که برای مهار کردنش حضرتِ مادرمان به ابتکارات بسیار بدیعی دست می زدند، مِن جمله«حق مادر». قصه از این قرار بود که برای سر به راه کردن ما و جلوگیری از بریز بپاش کردن ها و شلختگی ها و شیطنت های بچه مثبتانه اما زیاد ما، می فرمودند یه فرشته ای هست که وسط روز میاد توی خونه هایی که بچه ریزه دارند، و به اتاق این بچه ها نگاه می کنه و می بینه مادرپدر اینا از دستشون راضی هستن یانه!
ماما ماما! توی خونه ی ما هم میاد؟
بله عزیزم توی خونه ی ما هم میاد:)
ماما! از دست ما ناراحته؟
اگر ببینه یه بچه ای اونقدر خوب و مرتبه که خدا از دست ش راضیه، شبا زیر بالشتش یه بسته نقل رنگی می ذاره، یا یه جایزه ی خوشگل که آرزوشو داره. زیر بالش شما گذاشته تابحال؟
نه!!نذاشته که!یعنی ناراحته؟
نمی دونم! ولی می تونیم یه کاری کنیم! بیاید از فردا شروع کنید مرتب و منظم باشید تا فرشته ی حق مادر براتون جایزه های خوب بیاره و به خدا بگه چه بچه های خوبی هستید:)
من و الف بچه ی دیگر(خواهره): آخ جوووون، قبووووله:))
حق مادر رو ما هم می تونیم ببینیم ماما؟
بله! ظهرا که آفتاب وسط آسمونه، یه دونه بشقاب استیل باید دستمون بگیریم و بریم توی حیاط و به فرشه علامت بدیم، که حالا دیگه وقتشه که بیای ببینی دخترای خوب مارو فرشته ی حقِ مادر:)
پس از آن ما هر روز از صبح بدو بدو در حال انجام دادن کارهای خوب بودیم، تازه! من همیشه اجازه می دادم تا موهامو ببندن و گیره بهشون بزنن تا هَپَلی نباشم:| و تازه تر اینکه! با هم رقابت هم می کردیم سر خوب بودن! تاجایی که گاهی نزدیک بود سر اینکه کی خوب تره دعوامون بشه که نمی ذاشتن :)))
و اینگونه شد که پس از آن ما تا مدتها با حق مادر سرمان گرم بود. و بچه های مثبتی بودیم تا بزرگ شدیم و کُدِ پیغام های مادر را به فرشته ی حق مادر گشودیم:|
خداقوت
فرارسیدن ماه رجب گرامی باد
شهادت امام هادی(علیه السلام) تسلیت
دعا بفرمایید