نکته 322 : برای فعالین فرهنگی،خوردن فلافل از اوجب واجبات است
سلام
اکثر مواقع کلمات و جملات از بیان اون چیزی که در ذهن ما هستند، قاصرند و این دلایل خاص خودش را دارد مثل عدم استفاده درست از کلمات، عدم فهم مشترک در مورد معانی کمات، مفاهیم پیچیده که برای انتقال آن باید از کلمات و جملات بسیار زیادی استفاده نمود، اختلالات محیطی و ....
در مجموع در انتقال مفاهیم و پیام سه گروه تاثیر گذارند :
1- فرستنده ی پیام
2- کانال ارتباطی
3- گیرنده ی پیام
استادی داشتیم که سرکلاس خیلی خیلی تاکید داشت که بچه ها در بحث شرکت کنند و همیشه مجبور بودیم از پاوری که بچه ها ارائه می دادند و بعد هم خود استاد توضیحات تکمیلی ارائه می داد سوالاتی بپرسیم وقتی دلیلش را از استاد جویا شدیم گفتند : " طبق تحقیقات انجام گرفته اگر من یک درس را به بهترین حالت برای شما بگویم و شما هم با دقت گوش دهید توانسته ام حداکثر سی و پنج الی چهل درصد مفهوم را به شما انتقال دهم اما اگر شما به صورت فعالانه در بحث شرکت کنید نمی توان تا نود درصد مفاهیم را انتقال داد و..."
بسیاری از دوستان مذهبی و فعالین فرهنگی مشکلِ حادِ انتقال مفاهیم را دارند [انتقال مفاهیم به مخاطبان و گروه های همکار و به قول خودم همرزمان جبهه ی فرهنگی]. طبق بررسی هایی که انجام داده ام مشاهده کرده ام گروه های فرهنگی بالای هفتاد درصد هدف مشترک دارند اما متاسفانه همکاری های مشترک کم تر از بیست درصد!!!
سوال : " چرا گروه های فرهنگی ای که دارای هدف و چشم انداز مشترکی هستند تا کنون نتوانسته اند به رویکرد تشریک مساعی برسند؟"
جواب [از نظر حقیر] : عدم برگزاری جلسات مشترک [این جلسات می تواند به صورت حضوری، تلفنی، اینترنتی، مکاتبه ای و ... باشد اما تطبق تجربه ی حقیر جلسات حضوری موثرتر است.]
شاید برای شما این سوال به وجود آمده باشد که این جلسات چه ربطی به همکاری های مشترک و هم افزایی ها دارد؟ مشکل از جای دیگری است آقا!!!! مشکل "هوای نفس" بعضی از مسولین و فعالین فرهنگی می باشد!!!
تجربه : دو هیئت مذهبی-فرهنگی در یزد فعالیت می کردند که این دو هیئت با هم خیلی مشکل داشتند کار به جایی رسیده بود که این دو همدیگر را تکفیر می کردند و .... بالاخره یکی از بزرگان مسئولین این دو هیئت را دعوت کرد و طی چندین جلسه بحث و گفتگو با هم آشتی کردند و کار به جایی رسیده که الآن با هم برنامه مشترک برگزار می کنند ( تکفیر یکدیگر کجا و مراسم مشترک برگزار کردن کجا؟!!؟ )
را حل [بازهم از نظر حقیر] : فعالین فرهنگی و مذهبی باید مانند دوستان صمیمی باهم فلافل بخورند!!!
در انتقال پیام علاوه بر ضعف ارسال کننده و دریافت کننده ، کانال ارتباطی نقش مهمی را ایفا می کند، اگر کانال ارتباطی یک کانال فعال و پویا باشد می شود ضعف های ارسال کننده و دریافت کننده ی پیام را اصلاح کرد، خوردن فلافل مانند دوستان صمیمی موجب می شود فعالین فرهنگی بر سر یک میز نشسته و در فضایی ساده و صمیمانه حرف های خود را به هم بزنند و فرصت دریافت بازخورد از طرف مقابل را داشته باشند و به سوالات طرف مقابل پاسخ دهند و این هم موجب یادگیری و تضارب آرا و هم موجب از بین رفتن سوء تفاهم ها می شود و کار به جایی می رسد که طرفین به این نتیجه می رسند : " ای بابا... ما که داریم یه حرف می زنیم و هدف هم که مشترکه ... چرا باهم همکاری نداشته باشیم؟!! "
این فلافل خوردن ها و صحبت کردن در فضایی صمیمانه برکات بسیار زیادی دارد که ان شالله سر فرصت به آن پپرداخته شده است.
پ.ن : خیلی وقت هست می خواهم این مطلب را بنویسم .
پ.ن 2: به نظرم دعوت از فعالین فرهنگی برای این که باهم فلافل بخوردند از سخت ترین کارها و البته از واجب ترین کارها است.
پ.ن 3: یکی از وظایف "همسر آینده ی من" این هست که بتواند با با خانم هایی که در عرصه ی فرهنگی فعالیت می کنند ارتباط برقرار کرده و به زور هم شده به آنها فلافل بخوراند!!! ( مدتی است که دوستان ازدواج کرده اند و دیگر جلسات فلافل خوری به صورت مجردی رو به تعطیلی است اما خوشبختانه جلسات شام در منزل دوستان متاهلی رو به افزایش هست که متاسفانه مجردها دعوت نیستند[به نظرتون خیلی نامردی نیست عایا]!!! )
پ.ن 4: سعی شده است مطلب خیلی ساده بیان شود ، نگارنده ی سطور فوق خود از سختی کار و طولانی بودن راه آگاه است.
پ.ن 5: خواهشمند است دوستان لطف کرده و نظر خودشان را بیان نمایند.
پ.ن 6: متن ویرایش و بازخوانی نشده است، ان شالله سرفرصت ...
متن رو با دقت خوندم ولی اعتراف میکنم همه ی نظرات رو نه!
تجربه ی شخصی من میگه!
اگه میخوای کار فرهنگی نتیجه بده با کسی همکار بشو که فقط معنای " مسئولیت پذیری" رو درک کنه!
ما خیلی از این جلسات حضوری و غیر حضوری داشتیم و خیلی حرفها زدیم و کارها کردیم
ولی نتیجه اون چیزی نشد که باید میشد.
چرا؟ چون یه عده معنای عمیق " مسئولیت پذیری" رو نفهمیده بودند!
چون انقد مسائل فردی و خانوادگی قاطی ماجرا شد که شیرازه ی قضیه از هم پاشید!
جایی بودم که یه عده از انصار و یه عده از مجاهدین بودند و اتفاقا خوب هم کنارهم بودند!
ولی فقط کنار هم بودند! عملا کنارهم بودنشون هیچ کمکی به رشد اون مجموعه نکرد
جلسات هم همینطور!
اینکه بیای بشینی فقط حرف بزنی چه فایده داره؟ اینکه فقط لقلقه ی زبونت باشه که آه و واه رهبرم! چه خون دلها که میخورن چه فایده داره؟
یه عده از فعالین فرهنگی! فقط اسمش رو یک میکشن!
یا انقد سعی میکنن همه جا فعال باشن و توی هرکاری شرکت کنن که واقعا نمیرسند بعضی از مسئولیت هاشون رو انجام بدهند. یا فقط یه جا هستند و همون یه جا رو هم نمیتونن هندل کنن.
شاید اگه کسی که میخواد کار فرهنگی بکنه فقط اساس تشکیلات و مسئولیت پذیری رو درک کنه
این همه چنددستگی و مشکلات به وجود نمی اومد...