نکته 321 : منطق ماشین دودی+شهید مطهری
یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی. می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.
وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود وآن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می کردند. کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.
این معمّا برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هرکسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است. تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی کند بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود.
این نشانه ی یک جامعه ی مرده است، ولی یک جامعه ی زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلّم هستند نه ساکت، متحرّکند نه ساکن، باخبرترند نه بی خبرتر.
پس اینها علائم حیات و موت است. البته اینها دو علامت بارزتر و مشخص تر حیات بودند که عرض کردم و الّا علائم دیگر هم دارد. [مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 426] (منبع)
این دوستانی که دم از جنگ می زنند
از تیرهای نخورده چرا لنگ می زنند؟
همسفره های خلوت آن روزها ببین
این روزها چه ساده به هم انگ می زنند!
هرفصل از وحشت رسوا شدن هنوز
ما را به رنگ جماعتشان رنگ می زنند.

یوسف ! به بدنامی خود اعتراف کن .
کز هر طرف به پیرهنت چنگ می زنند!
بازی عوض شده و همان هم قطارها
از داخل قطار به ما سنگ می زنند
بیهوده دل نبند به این تخت روی آب
روزی تمام اسکله ها زنگ می زنند...