خسته ی تنها

حرف هایی که نباید گفته شوند ولی باید نوشته شوند
**************

قد افلح المومنون
"باشد تا رستگار شویم"

***
در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.

علامه حسن زاده آملی
*****

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام.

یکی آنگاه که آنها را زیسته ام

و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین،

آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.

[یادداشت ها/شارل بودلر]

رهنمودها
نکته های مهم
آخرین نظرات
  • ۱۹ آبان ۹۷، ۰۶:۵۳ - برف دونه
    دقیقا
تقویم کاری
جستجو در سایت مقام معظم رهبری

نکته 316 : طلا و مس

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

سلام

از دوستانی که فیلم "طلا و مس" را دیدیند

خواهشمند است خلاصه ی فیلم را در یک پاراگراف توضیح دهند

پ.ن : یادتون باشه می تونستم بروم ویکی پدیا و خلاصه را بخونم......

پ.ن 2: اگه امکان داره از دوستانتون که فیلم را دیدند دعوتشون کنید که خلاصه ی فیلم را بنویسند.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۳
صابر

نجوا  (۱۳)

۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۸ دختر حــَوا :)
دوستان توضیح دادن دیگه! فیلم خوبیه. اگه دیدینش و دوستش داشتین فیلم "فرشته ها باهم می آیند" و هم ببینید. خیلی موضوعش و سکانس هاش شبیه به اینه. و فضای هردو فیلم خیلی دل نشینه.
پاسخ:
سلام

ممنون از حضورتون

هر دو فیلم را دیده ام و حس خوبی به من انتقال داده اند
سلام روایت از نگاه من:
طلبه ای برای تحصیل به تهران می آید برای حضور در درس اخلاق یک استاد شاخص. به دلیل مشکلاتی که در زندگی شخصی اش به وجود می آید، یعنی بروز ناگهانی بیماری همسرش و مشکلات بعدی، و با وجود تقلای فراوان، هربار به دلیلی از حضور سر کلاس آن استاد محروم میشود ، در نهایت پس از گذران کشاکش های بسیار و آشنا شدن با زوایای جدیدی از زندگی، بجای خسرانی که احساس میکند بابت از دست دادن درس آن استاد اخلاق نصیبش شده ، درست در انتهای فیلم یک درس بزرگ اخلاقی میگیرد و آن اینکه نشستن سر کلاس فلان استاد اخلاق و خواندن فلسفه فلان فیلسوف و غیره نیست که انسان را به خدا میرساند بلکه عمل به معلومات است، طلبه قصه ما وقتی که به دلیل بچه داری و مشغله های زندگی مثل هرروز دیر به کلاس استاد رسیده از پشب درهای بسته کلاس این داستانِ حمال بازار را میشنود که "یک عمر بندگی خدا را کرده و در آنی که کودکی داشته از بام خانه ای سقوط میکرده از خدا میخواد آن کودک را در بین زمین و آسمان نگه دارد و خدا نگه میدارد" ، صدای استاد از پشت در بسته کلاس می آید که میگوید، این درسها را هرچه بخوانی به خدا نمیرسی (نقل به مضمون) بلکه باید شبیه او برای حرف خدا تره خرد کنی تا او برای حرف تو تره خورد کند.

در ضمن اینها ، ماجراهای جانبی هم برای او پیش می آید ، مثلا وقتیکه همسر بیمار او در بیمارستان دوره نقاهت را میگذارند با ظرائف نقش مادر در خانه و نقصانی که به دلیل نبودش حاصل میشود بیشتر آشنا میشود، در این حین با پرستاری برخورد میکند که از لحاظ پوشش و اعتقادی با آنها سنخیتی ندارد اما خودش شکست خورده و درسهایی به او میدهد از حمله اینکه او یاد میگیرد بیشتر و بهتر به همسرش عشق بورزد.

در کل ، داستان، نمایشِ یک چالش د رمقطعی از زندگی طلبه ای با همه فراز و نشیب هایش است

یا حق
پاسخ:
سلام

چقدر خوب که شما داستان بیماری همسر طلبه را یک داستان جانبی می دانید

و اصل داستان همان زندگی خودش سیر و سلوک است آن هم از نوع عملی اش ...

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
شکلک آماده ی حواله کردن مشتی جانانه!!

:))))))))
اکثرا از بیمارستان کانکت میشم خوب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



فهمیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



:/  بله دیگه پرستار نخورده به تورتون! با استرس بنویس
پاسخ:
سلام

فقط مواظب بیماران باشید .....

:))))))))))

سلام 



اگر الان دارم جواب می نویسم چون منزل هستم نه بیمارستان و می تونم فکر کنم با آرامش:




طلا و مس نمایش یه ام. اس. داغونه که زندگی ساده ی یه خونواده مذهبی رو میریزه به هم 



مرده شروع می کنه به تلاش برای متعادل کردن اوضاع و زنه اوکی می ده که عشقتو باور  دارم برو ازدواج کن


کاری ندارم که خیلی از ام. اس. ها نیازی نیست شوهرشون بره ازدواج کنه!!


اینکه خانم پرستار میاد اون خونه و میگه بهش گفتی دوستت دارم؟ والله ما ندیدیم اینقدر آدم بیکار باشه راه بیفته بره خونه ی مردم فضولی!!


و اینکه بقیه دیالوگ خانم پرستار یادم نیست اما یادمه چقققققدر حسرت زندگی زهرا سادات رو خورد



بابا مگه زن غیر احساس مهم بودن و مورد عشق شوهرش بودن چی می خواد؟؟؟؟ 

پاسخ:
سلام

ممنون بابت جوابتون ، کاش از اول همین چند خط را می نوشتید :)

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
اتفاقا یادمه که اومدم و خوندم 

و یادمه بعد ها هم اومدم و خوندم و سردرنیاوردم!


شکلک آدمی که دارد از افق بیرون می کشاند!!!
پاسخ:
سلام

الان شما سه نظر گذاشتید 

که هیچ کدومش ربطی به "طلا و مس" نداره ....

فکر می کنم که نظرات غیر مرتبط را تایید نکنم!!!!

شکلک یک آدم عصبانی !!!!
بسمه تعالی
سلام
چیز زیادی یادم نیست
اما این کلمات را به خاطر می آورم
عشق ...  محبت ...  سرزندگی .... یک طلبه ....

طلبه ای که با خانمی ازدواج کرده بود که اصلا شبیه به هم فکر نمیکردند
اما عاشق هم بودند
پس از مدتی زن مریض میشود
شاید کارگردان میخواست بگوید؛  بسته بودن و بسته نگه داشتن همسر باعث این مریضی ها میشد
چون کم کم طلبه ما یاد گرفت هم دین و ایمانش را حفظ کند
و هم به شادی های حلال زندگی برسد

منظور اصلی تون این بود که اگر مذهبی هم هستیم؛ زیاد خشک نباشیم؟؟؟
پاسخ:
سلام

منظور از پست چیز دیگری هست ...

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
سلام 

آخه هنوز یادم نرفته چگونه گرگ شویم نتیجه گیری نشد!! به چه امیدی بنویسیم؟؟؟


سرفرصت چشم
پاسخ:
سلام

خیلی خیلی هم نتیجه گیری شد

اگه شما نگاهی به نظرات ذیل مطلب بندازید متوجه خواهید شد

البته اگه به خودتون کمی زحمت بدهید و نظرات را بخونید متوجه خواهید شد

من چگونگی گرگ شدن را یاد دادم نه گرگ بودن را (بر وزن من ماهی گیری را به شما یاد دادم نه ماهی را)
 [شکلک یک انسان متفکر که دارد در افق محو می شود....]

طلا و مس بد نبود...

 

 

تنهایی لیییییییییییلاااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پاسخ:
سلام

خواهشمند است

خلاصه فیلم را در یک پاراگراف توضیح دهید ....

طلا و مس چه ربطی به تنهایی لیلااااااااااا    دارد؟؟؟؟
سلام

یه روحانی که برای تحصیل نمیدونم میاد قم یا تهران
خانومش ام اس میگیره و همسرش همه کارای خونه و بچه داری رو به عهده میگیره و با این حال درسشم رها نمیکنه

چون خیلی وقت پیش دیدمش اینا رو یادمه به صورت کاملا خلاصه
ولی یه سری صحنه های ریزش از یادم نمیره.
اون جایی که آقا سید بچه شیرخوارشو همراه خودش میبره حوزه
اون لحظه ای که زهرا سادات بیماریش شدت گرفته و توان کنترل خودشو نداره و خجالت میشکه از همسرش
عاشق آقا سید گفتنا و زهرا سادات گفتناشونم
صحنه های خوب و بد زیاد داشت
اگه دلشو دارید ببینیدش
پاسخ:
سلام

ممنون از نظر و حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
اینو ولش! 

فعلا تنهایی لیلا رو بچسب!


یوووووووووووووووووووووووووووووع!!!!!
پاسخ:
سلام

اگر لطف کنید و نظرتون را راجب "طلا و مس" هم بیان کنید ممنون می شوم.
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۵ آبجی خانوم
سلام بر شما
شرح فیلم دادن مان تعریفی ندارد اما استادی داشتیم که به واقع فیلم مصداق زندگی شان بود .وقتی خواستیم زندگی شان را شرح دهند فقط اشاره کردند به واقعه زیر:

پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. (در سال 1343، از مکاتباتى که با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند.)به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام.
"شرحی بر زندگی سید علی حسینی خامنه ای"
پاسخ:
سلام

ممنون از حضور و نظر ارزشمندتون

"باشد تا رستگار شویم"
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۴ منتظر المهدی

نجوا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">