خسته ی تنها

حرف هایی که نباید گفته شوند ولی باید نوشته شوند
**************

قد افلح المومنون
"باشد تا رستگار شویم"

***
در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.

علامه حسن زاده آملی
*****

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام.

یکی آنگاه که آنها را زیسته ام

و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین،

آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.

[یادداشت ها/شارل بودلر]

رهنمودها
نکته های مهم
آخرین نظرات
  • ۱۹ آبان ۹۷، ۰۶:۵۳ - برف دونه
    دقیقا
تقویم کاری
جستجو در سایت مقام معظم رهبری

نکته دویست و نود و دوم : مناجات شعبانیه 6

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۱۱
صابر

نجوا  (۳)

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۱ آخرین امید (بر ثانیه ی ظهور حضرتش؛ صلوات)
سلام
سپاس
اجرتون با خانم فاطمه الزهرا(سلام اله علیها)
.............
سلام
تغییر قالبتون مبارک
بغض خوب نیست
تغییر بدید لطفا
لطفا کمی هم فونت متنها را بزرگتر کنید بهتر است
اما در کل عالیه
دست شما درد نکنه
***
سپاس از طبقه بندی موضوعی خوبی که انجام دادید.
چند تا از مطالب قدیمی تون به چشم آمدند و عالی بودند.
سپاس
***
در پناه حضرت مادر
یاعلی
پاسخ:
سلام

اگر وقت شد تغییرات قابل را در فرصت مقتضی ادامه خواهیم داد.

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
حاجت روا ان شا الله
پاسخ:
سلام

ان شالله

ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"
سلام
چرا بغض؟؟؟؟؟؟؟


--------------------------------------------

داستان سید عبدالکریم کفاش که کفش امام زمان را تعمیر نمی کرد ...

سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
 سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
 پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» (کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)

پاسخ:
سلام

"بعض" را امتحانی برای قالب در نظر گرفتم

ان شالله تغییر خواهد کرد.


ممنون از حضورتون

"باشد تا رستگار شویم"

نجوا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">