نکته دویست و شصت و چهارم : خدااااااااااا [خدایا مواظبت هستم...]
این ریزه میزه ی خونه ی ما میره جامعه القرآن
بعد چون بی سوادِ ریزه هستن
بهشون اشاره ای آیات رو درس میدن ،
برای نشون دادن ربّ
دستاشونو مثل حالت که مادر نی نی شو بغل میگیره نشون میدن ...
ربّ ... مهربان تر از مادر ...
یه ابعادی از وجود من هنوز نی نیه ؛
دریابـــ...
برگرفته
شده از " گفتــــ وگویِ من و حیرانی من "
پ.ن : داداشم وقتی خیلی کوچیک بود (4-6سال) همه جا همراه مامانم بود-مهمونی، عزا؛ عروسی و...- بهش می گفتیم :" علی کجا میری؟" می گفت: " من جایی نمی رم ؛ من مواظب مامانم!!! "