نکته دویست و چهاردهم : چند سناریوی تلخ اما دوست داشتنی!!!
مرد از ماشین 206 آلبالویی خودش پیاده می شود آرام و متین جلوی یک خانم را با عجله در حال حرکت در پیاده روی یک خیابان خلوتِ پر درخت هست می گیرد و از او می خواهد سوار ماشین شود اما زن بدون توجه به حرف های مرد به مسیر خود با سرعت بیشتری ادامه می دهد ، مرد درخواست خودش را به آرامی تکرار می کند اما زن سرعت خودش را بیشتر می کند که مرد مانع حرکت زن می شود . یک نفر ، دو نفر در حال جمع شدن هستند مرد خودش را به خانم محجبه نزدیک می کند آنقدر که سردی هوا با نفس های خانم محجبه ترس زده گرم شده است مرد دستش را در جیب پالتو خود می کند و اسلحه را روی شقیقه ی زن می گذارد و شلیک می کند . سفیدی چشم های خیره شده زن در یک لحظه قرمز می شود و مرد در حالی که اسلحه خودش را در جیب می گذارد آرام آرام خون های روی صورتش را پاک می کند...
پ.ن 1: خودتان ، خواهر، مادر، عمه ،خاله و یا هر زنی را دوست دارید به جای " زن " بگذارید و داستان را دوباره بخوانید.
پ.ن 2: خودتان، برادر، پدر، عمو، دایی و یا هر مردی را دوست دارید به جای آن " مرد " بگذارید و داستان را دوباره بخوانید.
پ.ن 3: داستان را با شخصیت های دلخواه بخوانید و البته کمی فکر !!!