نکته صد و هفتاد و نهم : إرفع رأسکَ یا حرّ
سلام
... ندیدی وقتی حرّ آمد محضر ابا عبدالله علیه السلام و دو زانو نشست و خواست وارد
حساب شود که این آقا کسی است که آب به من داد، لشگرم را سیراب کرد، چنین و چنان
کرد. من راه را بر او بستم. وقتی فرمود: بگذار در شب تاریک بچههایم را بردارم و
از این جا بروم، گفتم: نه، من مأمورم.
وقتی حرّ خواست وارد این حسابها شود، حضرت نگذاشت وارد حساب شود؛ فرمود: « إرفع رأسکَ یا حرّ» سرت را بلند کن ای حرّ! سرش را بلند کرد. تمام شد. فقط جمال آقا را در مقابلش مشاهده کرد. آن را هم طاقت نداشت؛ چون اول کار بود. گفت: اذن بده به جهاد بروم. جضرت فرمود: قدر بنشین! حضرت او را قدر نشاند؛ قشنگ و آرام.
مرحوم حاج محمد حسین دولابی
پ.ن : یا امام حسین من را نیز چون حر بپذیر(می دانم غرق گناهم اما جز شما کسی را ندارم)