خسته ی تنها

حرف هایی که نباید گفته شوند ولی باید نوشته شوند
**************

قد افلح المومنون
"باشد تا رستگار شویم"

***
در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.

علامه حسن زاده آملی
*****

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام.

یکی آنگاه که آنها را زیسته ام

و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین،

آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.

[یادداشت ها/شارل بودلر]

رهنمودها
نکته های مهم
آخرین نظرات
  • ۱۹ آبان ۹۷، ۰۶:۵۳ - برف دونه
    دقیقا
تقویم کاری
جستجو در سایت مقام معظم رهبری

نکته سی و ششم : یونس یا ایوب ؟

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۷ ق.ظ

سلام

مقایسه دو پیامبر :

1- یونس:  صبرش تمام شد؛ خشمگین از قومش ، آنها را نفرین کرد بدون اذن خدا--------نتیجه: همنشین نهنگ شد

2- ایوب : تا آخرین لحظه خدا را از یاد نبرد و صبر کرد با اینکه قومش او را رها کرده بودند و ...--------نتیجه: همه ی اولاد و اموالش و جایگاه قبلیش بازگشت

نجوا  (۲)

سلام

یه سوال دارم ازتون.. آیاحجت خدا بر زمین اشتباه می کنه ؟ یا حتی خطا فکر می کنه؟ 

پیامبرهر عصر و مکانی حجت همون عصر و همون مکانه و مگر میشه پیامبری خطا کنه؟؟؟؟

این داده های غلط رو عاجزانه خواهش میکنم بریزید بیرون و با تفسیر المیزان جناب علامه درست بسازید و به بقیه هم بگید... 

حضرت یونس و هیچ کدوم از انبیا الهی خطا نکرده اند چرا مقامشون رو اجازه میدیم بیارن پایین؟

انتهای سوره قلم خداوند به نبی اکرم میگه نبی ما... بسه تو دیگه مکظوم نباش یه دونه یونس بس بود برای ما در عالم... آخ که چقدر انبیا مظلومند....

پاسخ:
سلام
ممنون از توجه شما
اما پاسخ علامه:

3- 2) حضرت یونس علیه السلام

علامه به جد به این حقیقت اعتقاد دارد که داستان هاى قرآن تماما براى هدایت مردم و پندپذیرى ایشان است .
از این رو در نقل سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین آن مقدارى که در راه رسیدن به این هدف و غرض نقش داشته است بیان گردیده و از ذکر بسیارى از جزئیات خوددارى شده است . تقریبا در داستان تمامى پیامبران که در المیزان مورد بحث قرار گرفته است، در آغاز، عباراتى شبیه آنچه در پى می آید به چشم می خورد: «قرآن کریم در سرگذشت این پیامبر و قوم او جز قسمتى را متعرض نشده است » [11].
در داستان حضرت یونس هم پس از بیان این حقیقت، به گردآورى و دسته بندى مجموع آیاتى که درباره آن حضرت نازل شده، می پردازد و سپس چنین نتیجه گیرى می کند: «خلاصه آنچه از مجموع آیات قرآنى استفاده می شود، با کمک قراین موجود در اطراف این داستان این است که یونس علیه السلام یکى از پیامبران بود که خدا وى را به سوى مردمى که جمعیت بسیارى بوده اند، گسیل داشت .
آمارشان از صدهزار نفر تجاوز می کرد . آن قوم دعوت وى را اجابت نکردند و به غیر از تکذیب، عکس ‏العملى نشان ندادند .
تا آن که عذابى که یونس علیه السلام با آن تهدیدشان می کرد، فرا رسید و یونس علیه السلام خودش از میان قوم بیرون رفت . همین که عذاب را با چشم خود دیدند، همگى به خدا ایمان آورده و توبه کردند .
خدا هم آن عذاب را که در دنیا خوارشان می ساخت، از ایشان برداشت . اما یونس علیه السلام وقتى خبردار شد که آن عذابى که خبر داده بود از ایشان برداشته شده، گویا متوجه نشده بود که قوم او ایمان آورده و توبه کرده اند، لذا دیگر به سوى ایشان برنگشت و از آنان خشمگین و ناراحت بود . همچنان پیش رفت .
در نتیجه ظاهر حالش بسان کسى بود که از خدا فرار می کند و به عنوان قهر کردن از اینکه چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد، دور می شود و نیز در حالى می رفت که گمان می کرد دست ما به او نمی رسد .
سوار کشتى پر از جمعیت شد و رفت . در بین راه نهنگى بر سر راه کشتى آمد . چاره اى ندیدند جز اینکه یک نفر را نزد آن بیندازند تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتى به کنارى رود .
به این منظور قرعه انداختند و قرعه به نام یونس در آمد . او را به دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و کشتى نجات یافت . آنگاه خداى سبحان او را در شکم ماهى چند شبانه روز زنده نگه داشت و حفظ کرد .
یونس علیه السلام فهمید که این یک بلا و آزمایشى است که خدا وى را بدان مبتلا کرد و این مؤاخذه اى است از خدا در برابر رفتارى که او با قوم خود کرد . لذا از همان تاریکى شکم ماهى فریادش بلند شد به اینکه:
«لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین» [انبیاء 87].
خداى سبحان این ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا یونس را بالاى آب [بیاورد] و کنار دریا بیفکند . نهنگ چنین کرد . یونس وقتى به زمین افتاد مریض بود .
خداى تعالى بوته کدویى بالاى سرش رویانید تا بر او سایه بیفکند . همین که حالش جا آمد و مثل اولش شد، خدا او را به سوى قومش فرستاد و قوم هم دعوت او را پذیرفتند و به وى ایمان آوردند .
در نتیجه با اینکه اجلشان رسیده بود، خداوند تا یک مدت معین عمرشان داد . روایاتى که از طرق امامان اهل بیت علیهم السلام در تفسیر این آیات وارد شده، با اینکه بسیار زیاد است و نیز بعضى از روایاتى که از طرف اهل سنت آمده، هر دو در این قسمت مشترک‏اند که بیش از آنچه از آیات استفاده می شود، چیزى ندارند .
البته با مختصر اختلافى که در بعضى از خصوصیات دارند . ما هم به همین جهت از نقل آنها صرف نظر کردیم و هم به این دلیل که تک تک آن احادیث، خبر واحدند و خبر واحد تنها در احکام حجت است; نه در مثل مقام ما که مقام تاریخ و سرگذشت است . علاوه بر این، موضع آن روایات طورى است که اگر به آنها مراجعه شود، ملاحظه خواهد شد که نمیتوان خصوصیات آنها را به وسیله آیات قرآنى تصحیح کرد . مطالبى دارد که قابل تصحیح نیست » [12].
آنگاه علامه به نقل مفصل داستان حضرت یونس علیه السلام از دیدگاه اهل کتاب می پردازد و به نقد و بررسى آن در پرتو آیات قرآنى اقدام می کند و در پایان، در بحث روایتى، به نقل برخى روایات در این زمینه و بررسى آن می پردازد که به منظور پرهیز از تطویل بحث، از نقل آن خود دارى می نماییم [13].

۱۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۴ یه تکونی به خودت بده
یونس فقط یه شتاب داشت هم نشین نهنگش کرد ما که هیولاهای نفسانی بی شماری داریم عاقبتمون چه خواهد شد
پاسخ:
سلام
بیایید ذکر یونسیه را زیاد بگوییم

نجوا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">