خسته ی تنها

حرف هایی که نباید گفته شوند ولی باید نوشته شوند
**************

قد افلح المومنون
"باشد تا رستگار شویم"

***
در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.

علامه حسن زاده آملی
*****

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام.

یکی آنگاه که آنها را زیسته ام

و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین،

آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.

[یادداشت ها/شارل بودلر]

رهنمودها
نکته های مهم
آخرین نظرات
  • ۱۹ آبان ۹۷، ۰۶:۵۳ - برف دونه
    دقیقا
تقویم کاری
جستجو در سایت مقام معظم رهبری

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعای انسان دغدغه ها و دلبستگی هایش است» ثبت شده است

فکر کن خدا داره بهت میگه :

" بیا بنده ی من، بیا که

می خوام گفتگوی مردونه داشته باشیم.

به من بگو

از وقتی به خودت اومدی تا حالا

بزرگترین چیزی که تمنای دلت بوده

و می خواستی انجامش بدی، یا اونو داشته باشی

بگو چی بوده؟

تا تمام دنیا و آخرتت را بر اساس اون تمنای دلت درست کنم"

***

اون چه چیزی بوده که تا حالا بهش فکر کردید

و تمنای دلتون بوده  چی هست؟؟

۶  نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۲۰
صابر

سلام

شما را دعوت می کنم به خواندن "جزای نیکی"  از " این روزهایم" که در وبلاگ "ماه محبوبم" خواندم و با اجازه نشرش می دهم. پس همین الآن تشریف ببرید ادامه مطلب...

 

۴  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۰
صابر

سلام

روز پنج شنبه 6 فروردین 94 بود که یه مهمون کاملا رسمی تماس گرفت و اطلاع داد که روز جمعه بعد ازظهر با خونواده میان خونمون.

از صبح جمعه شروع کردیم به آماده سازی شرایط پذیرایی از مهمون مثل جارو زدن و گردگیری و آماده کردن میوه و شیرینی (که الحمدلله بخاطر عید آماده بود) و...

بعدش با هم رفتیم نماز جمعه و برگشتنی به سرعت خودمون رو رسوندیم تا ناهار بخوریم. بعد از ناهار سریع ظرف‌ها رو شستم و همگی نشستیم   اومدن مهمون‌ها.

قرار بود آقای سرهنگ و خونوادش ساعت 4 تشریف بیارن، خب قاعدتا ما هم آماده باش و گوش به زنگ بودیم تا پذیرای مهمون‌های عزیز باشیم.

ساعت 4 شد 4:15، شد 4:50 ، شد 5 واسه اومدنشون لحظه شماری می کردیم و همچنان منتظر و گوش به زنگ و چشم به در بودیم چون آمادگی کامل رو داشتیم. تا این که تماس گرفتند که توی راه هستن و رسیدنشون نزدیکه، آدرس دقیق خونه رو دادیم و اومدن!

رفتیم استقبالشون و خلاصه مهمانی انجام شد.

من از این‌که خیلی منتظر مهمون بودیم، خیلی عصبانی بودم، چون همش توآماده باش بودم و نمیتونستم روی پایان نامم تمرکز کنم چون واقعا منتظر بودم.

شب موقع خواب که شد هنوز اعصابم خورد بود که این‌همه وقتم گرفته شد. به کل روز فکر کردم. به منتظر بودنم فکر کردم و مفاهیم آماده سازی شرایط پذیرایی، آماده باش و گوش به زنگ بودن و استقبال، تو ذهنم مرور می شد....

به خودم گفتم: مگه ادعای منتظر آقا بودن نداری؟ و هی برا اومدنش دعا نمیکنی؟

خب، شرایط رو آماده کردی که منتظری؟ مگه منتظر نیستی؟ آماده باش و گوش به زنگ هستی؟ اصلا تا حالا برا اومدنش، لحظه که نه، روز شماری کردی؟! به فرض آقا الان بیاد با چه رویی میری استقبالش؟!!!!  اصلا می‌تونی برای یا نه؟!!!

حالت کسی رو دارم که خونه ش به هم ریخته است، میوه و شیرینی هم حتی نخریده چه برسه به آماده کردن!!!! بعد حالا اگه الان مهمون بیاد تو خونه ای که از هیچ نظر آماده نیست خودتون تصور کنید چه وضعی پیش میاد!!!

حالا فکر کنید من خودم هی زنگ بزنم به مهمون (مهمونی که خبر داره من آمادگی پذیرایی از مهمون رو ندارم)، بگم بیا، چرا نمیای؟!!

بعد ادعای اینم داشته باشم که منتظر اومدن مهمونم!!!!!

شما چطور؟ آماده این؟ داره میاد‌ها!! فقط منتظر آماده شدن ماهاست! حالا ما منتظریم یا آقا...

 

پ.ن : داستان به قلم یکی از "بزرگان" می باشد.

۱۴  نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۰
صابر

دست های من؛

برای تو؛

هر صبح و شام؛

رو به آسمان بالاست...

 

خدا کند؛

تو هم برای دلم؛

دعا کنی...

۷  نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۰
صابر

سلام

شما را دعوت می کنم به خواندن "من و دغدغه هایم"  از " این روزهایم" که در وبلاگ "ستاره ی قریب" خواندم و با اجازه نشرش می دهم. پس همین الآن تشریف ببرید ادامه مطلب...

۳  نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۰۰
صابر

اللَّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِی

خدایا! پس عذرم را بپذیر،

وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی

و به بدحالیام رحم کن

وَ فُکَّنِی مِنْ شَدِّ وَثَاقِی...

و رهایم ساز از بند محکم گناه...

۴  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

ما کتاب کهنه ای هستیم ... سرتا پا غلط

خواندنی ها را سراسر خوانده ایم ... امّا غلط

سال ها تدریس  می کردم ... خطا را با خطا

سال ها تصحیح می کردم ... غلط را با غلط

بی خبر بودم ... دریغا ... از اصول الدین عشق

خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوی غلط

دین اگر این است ! بی دینان زِ ما مؤمن ترند

این مسلمانی ست آخر !؟  لا غلط ... الّا غلط !

روز اوّل درس مان دادند یک دنیا فریب ...

روز آخر ... مشق ما این بود: یک عُـقـبا غلط

گفتنی ها را یکایک هر چه باد و هر چه بود

شیخــنا فرمود ... امّا یا خطا شد ... یا غلط

گفتم از فرط غلط ها ... دفتر دل شد سیاه

گفت می دانم ... غلط داریم آخر تا غلط !

روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت

دیده ی من یک غلط می دید و او ... صدها غلط

یا رب ... از تو مغفرت زیباست ... از ما اعتراف

یا رب از تو مرحمت می زیبد و ... از ما غلط

" علی رضا قزوه"

۳  نجوا موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۹ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
صابر

نعمت های خداوند بی شمار هستند و شما هرگز نمی تونی شکر آنها را به جای آوری

بر فرض محال اگر شکر همه ی نعمت ها خدا را بجا بیاوری

شکر نعمتِ "شکر" را چگونه به جای خواهی آورد؟؟

به قول معروف شده ایم n=(n+1) J

پ.ن : عکس تزیینی است !

۶  نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۳ ، ۰۹:۲۶
صابر

سلام

دعای انسان دغدغه ها و دلبستگی هایش است

حالا که داریم از خداوند رحمان چیزی می خواهیم بهتر نیست بهترین چیزها را بخواهیم؟

دعاهامون را برنامه ریزی کنیم الویت ها را مشخص کن (به قول معروف تکلیفت را با خودت مشخص کن)

۳  نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۳
صابر